یکشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۴



ديروز بعد از چند وقت يه آشنا رو ديدم فكر مي كردم اون هم از ديدن من همون احساسي رو بهش دست مي ده كه من، و يا شايدم بيشتر ولي اصلا" اينطور نبود اون خيلي كوول و معمولي بود منم سعي كردم كوول و معمولي باشم ولي فكر نكنم موفق شده باشم با ديدنش ياد تمام افكار و كردارهاي بچه گانه ام افتادم ياد مانلي قبل كاشان مانلي كه خودم خيلي دوستش داشتم شايد براي اين از ديدنش خوشحال مي شم كه بخشي از خاطرات روزايي است كه از خودم راضي بودم

5 Comments:

Anonymous ناشناس said...

Dearest Maneli ... This post along with the previous and the next ones .. all of them have the smell of despair ... its not very interesting .. try to be more optimist.
Yours,

۸:۲۵ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس said...

I do belive that this is the place to say your own feelings .. I do not wanna to decline it .. but its just for U .. to have a better life .

Best Regards.

۸:۲۶ قبل‌ازظهر  
Blogger Maneli said...

ha?

۲:۳۵ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس said...

mano didi
manam say kardam to befahmi keh enghad khoshhalam
man ham to ro ke didiam yade bachegi ham oftadam yade motaka bazi oosta bazi va in harfa

۲:۴۸ قبل‌ازظهر  
Blogger Maneli said...

rastesho bekhai man toro hamishe mibinam ella hamun diruz in neveshte

۲:۵۵ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home