جمعه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۴


يه شب آقا اومد به خوابم بهم گفت: مي دونيد راه نجات شما مردم ايران چيه؟ همگي با هم متحد بايد رويه حسين فهميده رو ادامه بديد و اون نوجوون رو الگوي خودتون قرار بدين. از خواب پريدم شاكي بودم از اينكه آقا همش به فكر شهيد شهداست و اصلا" به ما مردم عادي فكر نمي كنه
فردا شبش آقا دوباره اومدن به خوابم و فرمودن: عيبي يخدي بابا عميق تر نگاه كن
عميق تر كه نگاه كردم ديدم آقا راست مي گن اگر هر كدوم ما يه بمب به خودمون ببنديم و همگي بتركيم حتما" همگي نجات پيدا مي كنيم و مي تونيم پيشرفت كنيم چون ديگه اونوقت كسي نيست كه بياد بگه ما كلي تمدن داشتيم يا بخواد براي از امام حسين تا آخرين نفري كه به خودش بمب بسته عزاداري كنه

2 Comments:

Blogger Maneli said...

:)) az unjayee ke hamashun saro tah ye karbasan fekr konam farghi nakone!

۷:۵۱ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس said...

nevisandeie masoul,nevsandeiee ke az neveshteie khod shamshire jahad misazad.

۱۲:۳۸ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home