دوشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۴

همان خاطره از بعد دوستم
شنيده ها را شنيده ام تصوراتم انباشته از ايده آل هاي خود
مشتاق براي ديدار اما زمان موعود كمي خوشحال كمي
احساس غير قابل وصف! شيرين نه چون خيالاتم !خوب برتر از آنجه كه بايد باشد و من با ندامت از يك هفته تامل
كه چون سالي دوري مي ماند درمانده
در دل التماس كه كاش كفش هايت را من بپوشم و در ذهن لبخندي كه از آلام وجدان مي زنم
و من منتظر
ترديد بين كنجكاوي يا شبه مانستن

2 Comments:

Anonymous ناشناس said...

غافلان
هم سازند،
تنها توفان
كودكانِ نا هم گون مي زايد.

هم ساز
سايه سانان اند،
محتاط
در مرزهايِ آفتاب.
در هياتِ زنده گان
مرده گان اند

۱۰:۱۵ قبل‌ازظهر  
Blogger Maneli said...

mercccccc!

۱:۳۹ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home