در خواب مانستمي همچون بره اي كوچك كه از گرگ كابوس ها فرار مي كرد . ذهنم در دست او بود پيش خواستمي خواب و رويا ها يم يكتا شود اما همه چيز در دست او بود . خواست ببينم و من با چشمان بسته ديدم: نماد گذشت, نماد پشتكار, نماد درك,نماد سادگي و صداقت همگي يكجا اطراف من بودند بدون آنكه من بينا باشم, بدون آنكه شنوا باشم و اما من چه بودم كودكي اي كه در ميان آنها شكل گرفت آرامش را ديد و حس كرد حس يك بودن حس آنكه اگر من منم تو نيز مني پس من براي توام چون تو مني . چشمانم را باز كردم همه آرميده و ردپاي قطرات چكيده
2 Comments:
Absolutly Beautiful !
thanx!
ارسال یک نظر
<< Home