یکشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۴


وز وز استاد ذره اي مرا نمي آزارد. من و ياران در كنار هم به مراسم محبت يابي پرداخته و دامن خود را بسي پهن گسترده ايم. مي خواهم از اندرون به در شده و در برون بوي آزادي را حس كنم اما شن ها چه دير سقوط مي كنند. با تلخ لبخندي بر روي لب چشم در چشمان استاد دوخته ام در حالي كه لحظه اي فكرم به سوي او نمي رود. به كلمات اين نوشته مي انديشم ولي آن ها را نمي نگارم. قلم را امر كرده كه خود برخيزد خود برقصد و خود بيارامد و حال كوته نگهي به نوشته و اينك لبخندي شيرين به استاد

2 Comments:

Anonymous ناشناس said...

baba eyval... ba in amr kardan hat ...

۱۰:۵۷ قبل‌ازظهر  
Blogger Maneli said...

mikhai be u ham amr konam????

۳:۱۲ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home