solate gom shode

یکشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۴


من آدم خيال پردازي هستم. خيلي هم خيال پردازي را دوست دارم. با خيال پردازي براي 1 ثانيه هم كه شده اون چيزي كه مي خواي
هستي حالا چه اون چيز دست نيافتني باشه چه دست يافتني
اصلا از قديم الايام گفتن : دل يا خيال خود را به تمامي زنده دار زيرا سر چشمه ي حيات از آن است

شنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۴


هنوز اين آدم نيومده ببين چه بر سر ما آورده! ديگه به چه دليل اينجا ماندگار باشيم؟
تئاتر بهرام بيضايي رو بستن،وكيل زهرا كاظمي رو گرفتن،چند نفررو دم بيمارستان ميلاد گرفتن
اينجا ديگه جايي براي ما نيست اينجا ديگه مملكت ما نيست
اي آزرده مرد

مانده اي بس در خم بيراهه مشتاق نگاه مهربان سنگ
در اشاره هاي گرم آفتاب و رنگ

در زبان بوته و تصوير مانده
خط هر سودا خطا خوانده
با كدامين مژده رويا گرم مي داري؟

خشكسار اشتياقت را نهال وعده مي كاري؟

رو سرودت را به مهر آب ها بسپار
اينجا هم زباني نيست

قصه ي پاك نوازش را به دست خواب ها بسپار
اينجا مهرباني نيست

يدالله رويايي

جمعه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۴


مگه چند روز قراره زندگي كنم؟؟؟ فروغ حرف خوبي مي زنه:
[ آيا كسي كه مهرباني يك جسم زنده را به تو مي بخشد
جز درك حس زنده بودن از تو چه مي خواهد؟؟؟]

پنجشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۴


امروز تو كلاس تئوري رانندگي دوست دوران دبستان دوستم كه از قضا همسايمون مي شدو ديدم راستشو بخواي با تمام آلزايمريم چون هميشه تصاوير تو مغزم مي مونه(درسم همين طوري حفظ مي كنم ) شناختمش اولش قيافش آشنا اومد بعد كه اسمشو خوندن دوزاريم افتاد ولي به روي خودم نياوردم نمي دونم چرا شايد حوصله نداشتم ولي امروز اون منو شناخت تا فهميد پزشكي مي خونم شكه شد راستي چرا مگه

چهارشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۴


هيچ كس دوري اونا رو هنوز حس نكرده.ولي من زود حس كردم فكر نمي كردم اينقدر احساساتي باشم ولي بودم.
فردا مي خوام يه كار باحال بكنم كه امكان اجراش از سمت من در حد ملخه . فردا مي خوام از طرف يكي (همون كه دوريش تو اين چند ساعت عذابم مي ده) براي يكي كه حتي خودشم نديدتش گل ببرم .طرف پايان نامه اشه يه جايي خيلي دور از خونه ي ما يعني اين كارو بكنم

سه‌شنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۴


روز مادر مبارك
براش يه بلوز خريدم

دوشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۴


سال دوم دبيرستان بودم، داشتيم درس آمفوتر بودن آلمينيوم رو مي خونديم من به يه فرضيه جالب رسيده بودم:
امروز من به اين نتيجه رسيدم كه چه خوب است آدم شبيه آلمينيوم باشد وقتي اسيد مي بينه همچون يك باز قوي و جذاب عمل كنه و وقتي باز مي بينه بهترين اسيدي باشه كه اون باز تا به حال به عمرش ديده!
اينو در حاشيه كتاب شيمي ام يادداشت كرده بودم.

یکشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۴

صولت گم شده را نمي يابي ، نجو

داد از دست رفته بر نمي گردد ، نگرد

دل ربوده شده ستاندني نيست ، نستان

محبت وجود ندارد ، نستان

آرزوهاي بزرگ محالند ، نمان

كسي به اين در نمي زند ، نمان

پشت پرده چيزي نيست ،كنار نزن

در اين راه واهمه اي نيست ، كنار نكش

اعتمادي نيست ، نجو

علمي ، حكمتي نيست ، نگرد

من ، تو، حاكم و زاهد يكسان

چارپا و دراز گوشان

بحث من و تو پايان ندارد

تقابل غاز و مرغابي را بگو

تقابل غاز و مرغابي را بگو