در ديدگانش اضطرابي قابل توجه موج ميزد به طوريكه آن ها دودو كنان از روي صورتم مي گذرند و از اين سو به آن سو مي روند. با پوزخندي بر گوشه ي لبانش افكاري را كه از ذهنم عبور مي كرد مثل كتاب داستاني جالب مي خواند كتابي كه محتوايش از آخرش مهم تر و زيبا تر بود. و من با كمال خيره سري در چشمانش زل زده و اصلا تلاشي براي پنهان كردن افكارم نداشتم و اين عملي بود سوال بر انگيز براي او و من كه از حيرت او لذت مي بردم
solate gom shode
دوشنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۴
سهشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۴
من اگر از تو برترم پس تو حق برتري مرا بپرداز. اين برتري اثباتي است بر حق من بر تو كه من آنچه تو مي خواهي، دارم اما تو آنچه من مي خواهم را بايد بر آورده سازي و اين روابط پا يا پاي است
چهارشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۴
تكرار داستان ها ، تكرار تاريخ، و من كه
مكررا
در آن ها تكرار مي شوم. مني كه يك روزش مثل امروز و فردايش نيست، سال به سال تكرار مي شوم. مني كه افكارم هر روز درحال صعود و سقوط است، قرن به قرن تكرار مي شوم. من دچار تحول مي شوم اما سرنوشتم يكي است، تغييري نمي كند
شايد راويان يكسان اند و شايد تكراري! شايد من راويان را يكسان بر مي گزينم كه البته اين دردي است . دردي كه تنها همدردان مي دانند و بس
شايد راويان يكسان اند و شايد تكراري! شايد من راويان را يكسان بر مي گزينم كه البته اين دردي است . دردي كه تنها همدردان مي دانند و بس